چشم هایت دلیل جاذبه اند
تا آخر عمرم هم بخوام در موردت بگم و بنویسم و بشنوم برای این دلم کافی نیست.
مامان بزرگ این همه سال تنها چیزایی که ازت مونده رو نگهداری کرده،ساکت،پلاک هات،چندتا تیکه لباس ،پوتین،یه صابون کوچولو که توی جبهه بهت داده بودن، چندتا کاردستی و دفترچه هایی که توشون نوحه نوشتی و حدیث... و وصیت نامه ات.
حالا که حالش خوب نیست و همه اونجان چندتا از وسیله هات رو بین خواهر برادرا تقسیم کرد.مامانی دوتا از پلاک هات رو برداشت و یکی رو آورد برای من:)
پلاکی که به گردن تو بوده:)))) پلاکی که حالا برام ارزشمندترین یادگاری دنیاست.
راستش تو برام خیلی بیشتر از یه دایی هستی... یه رفیقی که همیشه داشتمت و هروقت خواستم زمین بخورم تو بودی و دستمو گرفتی، یه همدمی که هر وقت نفسم گرفت از دنیا و آدماش، برام اکسیژن خالص بودی. تو کسی بودی که هر وقت همه ولم کردن، هروقت در حد خفگی حرف داشتم و نتونستم به زبون بیارم چون حتی بلد نبودم ،بودی تا بی حرف برات بگم و تو از توی عکست خیره به من لبخند بزنی.
عاشقتم بهترین رفیق دنیا.
اینم پلاکی که سهم من شد:)
برای دیدن عکس علی روی اسمش کلیک کنید :)
روز خوش