پاییز قشنگم سلام، کلام در ستایش زیباییت قاصر است. تا کنون بیش از میلیونها نفر از رنگهای آتشین و بکرت گفتهاند و با این حال هنوز دفتر این شرحها به انتها نرسیده و گمان نمیکنم که هرگز برسد. با فکر به روزهای ابری و شبهای بارانیت، هودیهای جذاب و بارش برگهایت قند در دل هرکسی آبنبات میشود و دلش به تالاپ و تولوپ میافتد. نمیدانم چگونه از روزهای پرخاطرهای که سالیان زندگیام را ساختهاند بنویسم اما این را بدان که با تو همیشه عنصری را در وجودم و کنارم داشتهام و این را مدیون تو هستم. عنصری که در نهایت موجب گشادی رگهایم و جوشش خون در آنها میشود. عنصری که گاهی اشک را از چشمانم جاری و مرا به فین فین میاندازد. آری، به راستی که حقیقت دارد؛ پادشاه حساسیتها، پاییز!
:d
میخواستم طولانیتر بنویسم که قشنگ وقتی تو حس رفتین ضدحال بشه بعد با خودم گفتم نه ولش کن، گناه دارین. اون سری خیلی اذیتتون کردم بسه دیگه😅