ماه آبی من

۲ مطلب در مرداد ۱۴۰۱ ثبت شده است

نمی‌دونم چه روزهایی در پیش دارم ولی اینو می‌دونم که چه روزهایی گذشتن، و این چیزیه که از عمر فهمیدم. خیلی دلم می‌خواست که نذارم یه حرف‌هایی، یه لحظه‌هایی، یه روزهایی بمونن کنار و خاک بگیرتشون، چیزهایی بود که دلم می‌خواست با بقیه راجع بهشون حرف بزنم، اصلا فقط حرف بزنم که این حرف زدنه مثل یه فوت محکم بود بر سر غبارِ نشستهِ بر روی کتاب زندگیم. که نشون می‌داد مهمی، یکی هست که هر از گاهی بهت سر زده و دلت رو از بدی‌ها چرونده و سرنگ آرامش بهت تزریق کرده.

بعضی وقت‌ها به بچگی‌هام فکر می‌کنم؛ به زمانی که چیزی از زندگی نمی‌دونستم. همه چیز خلاصه می‌شد توی اسباب‌بازی‌هام و بازی کردن با مهسا و اینکه چه جوری برادر شر و شیطون کوچیکش رو بپیچونیم تا بتونیم با خیال راحت بازی کنیم. ولی زندگی... امان از این زندگی که نذاشت توی رویای خوشی که داشتم بمونم و زود تلخی‌هاش رو بهم نشون داد. دیگه بازی کردن با مهسا برام ارزش نداشت، بهم خوش نمی‌گذشت، دیگه اسباب‌بازی‌هام رو دوست نداشتم. دلم می‌خواست مدت زمان زیادی رو فکر کنم. توی مهمونی فکر می‌کردم، سر کلاس توی مدرسه فکر می‌کردم، توی اتوبوس، خونه، غذا می‌خوردم و فکر می‌کردم، تا جایی که شب می‌شد و فکرهای من تمومی نداشت. و می‌خوابیدم و تمام افکار هولناک رو توی خواب پیش چشمم می‌دیدم، و اینطور می‌شد که گریه می‌کردم.

ولی فرداش، باز من، من بودم. کسی نمی‌دید که توی چه دنیایی سیر می‌کنم و حبس شدم. آدم بزرگ بودن بین بچه‌ها سخت بود، آرزوهاشون برام بی‌معنی بود؛ وقتی از رویاهاشون در مورد آینده می‌گفتن، حرف‌های من فقط سکوت بود. می‌دونم که هر کسی ممکنه یه زمانی، از یه نقطه‌ای سقوط کرده و در هم فروریخته باشه. با این حال، عجیبه، اما من هنوزم می‌تونم بگم که من همون دختربچه‌ی فرفری‌ای بودم که وسط هال بین اسباب‌بازی‌هاش نشسته و با تمام دقت دومینو چیده تا فقط افتادن زنجیروارشون رو ببینه و ذوق کنه.

خیلی چیزها عوض می‌شن ولی با این حال ممکنه اون اعماق وجودمون هنوز همونی باشیم که بودیم، یا فقط امیدوار باشیم که همون باشیم‌؛ در هر صورت، این من همیشه من می‌مونه.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۱ مرداد ۰۱ ، ۱۶:۳۲
Blue Moon

مدتی پیش یکی از اعضای کانال تلگرامم یک بیت شعر فرستاد ناشناسم. نام شاعر رو که پرسیدم اسمی رو شنیدم که تا پیش از آن هرگز و هیچ کجا نشنیده بودم. با این حال همون تک بیت به قدری برام جذابیت داشت که وادارم کرد به جستجوی این نام، هما گرامی.

با کمال تعجب فهمیدم که ایشون شاعر معاصر هستن. اما چیزهای غم‌انگیزی در موردشون وجود داره.

همسر ایشون که مشوق درجه یکشون توی شعر سرودن بوده فوت کردن و احتمالا بعد از این واقعه بود که هما کم کم از دنیای شعر کنار کشید. البته گفته شده که بعد از فوت همسرشون حزن و اندوه زیادی به شعرشون ورود کرده.

چیزی که وجود داره اینه که با وجود خلق سه کتاب شعر، هیچ کدومشون در دسترس نیستن؛ یا حداقل من چیزی نتونستم پیدا کنم.

فقط و فقط یکی از کتاب‌های مجموعه اشعار به نام «در آبی باورها» رو توی یه سایت دیدم، و فهمیدم که این کتاب تنها یک سری به چاپ رسیده، اون هم در سال هزار و سیصد و هفتاد و نه!

و دیگر هیچ.

نمی‌دونم هما الان کجاست و مشغول به چه کاریه و یا اصلاً حالش چه طوره اما اینکه به این میزان بهش کم توجهی شده قلبم رو به درد می‌آره.

تصور میزان پختگی و زیبایی‌ای که اشعارش می‌تونستن توی این سن بهش برسن باعث می‌شه افسوس بخورم.

به هر حال برای ایشون از خدا طول عمر و سلامتی طلب می‌کنم.

ضمناً اگر کسی کتابی ازشون داره یا خبری ممنون می‌شم بهم اطلاع بده.

در ادامه ابیاتی از خانم هما گرامی رو هم آوردم که بیشترش رو می‌تونید از قسمت منابع پیدا کنید، هر چند که چیز زیادی ازشون در دسترس نیست.

هرچند سهم شادی‌ام از این جهان کم است

آنچه مرا به شعر گره می‌زند، غم است

دلشوره‌ها همیشه به من راست گفته‌اند

دلشوره‌ام همیشه برای تو مبهم است!

من باختم غرور خودم را در این میان 

یک شاه ِبی سپاه شکستش مسلّم است

باید که جای زخم تو با زخم گم شود

هر درد تازه‌ای برسد، مثل مرهم است

باچتر می‌روم که نسوزم از آتشش

باران که نیست! بارش ِ داغی دمادم است

بعد ازتو نام دیگر ِ آغوش بسته‌ام،

دیگر بهشت نیست عزیزم، جهنم است

سرکش شدم، بهانه گرفتم، ندید‌ی‌ام

یک بار هم نشد که بپرسی چه مرگم است!

یک بار هم نشد که بفهمی غزال تو

با یک نگاه سرد پلنگانه‌ات رم است

عاشق شدیم و نظم جهان را به هم زدیم

دنیا هنوز هم که هنوز است درهم است

راستش قرار بود این پست رو کامل‌تر، با جزییات‌تر و بهتر بنویسم؛ اما خبر فوت جناب سایه ترغیبم کرد که زودتر این پست رو بذارم.

آدم‌ها گاهی در سکوت می‌رن و این خیلی غم‌انگیزه.

از طرفی برای آقای ابتهاج حقیقتاً خوشحالم و بهشون افتخار می‌کنم که تونستن در مدت زندگیشون آثاری رو پدید بیارن که بی شک ایشون رو مانا می‌کنن.

روحشون شاد.

منابع:

راسخون - زندگی‌نامه 

پیک مهر - تعدادی از اشعار

گیسوم - اطلاعات کتاب در آبی باورها

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۰۱ ، ۱۳:۴۶
Blue Moon