+مردم رو دیدی توی خیابون؟ انگار نه انگار که قرنطینه شده.
-آره اصلا رعایت نمیکنن. راستی، ابروهات چه خوب شدن.
+ واقعا؟ مرسی آره امروز صبح گفتم حالا قرنطینه میخواد شروع بشه برم سریع آرایشگاه کارامو انجام بدم. وای نمیدونی که چقد شلوغ بود. مردم اصلا درک ندارن که.
- خوب کردی. من دیگه هفته پیش واسه عقد پسر خالهم رفته بودم آرایشگاه، کار خاصی نداشتم حالا بخوام برم.
+ عقد پسر خالهت بود؟ مبارکه. واسه همین نیومده بودی باشگاه؟
- مرسی قربونت. روزی خودت بشه. آره دیگه درگیر جشن اون بودم.
+ به سلامتی. مرسی عزیزم. راستی، گفتن باشگاه رو میخوان تعطیل کنن.
- آره آخه کرونا باز شدید شده. وضعیت رو قرمز اعلام کردن
+ بهتر. من میخواستم برم شهرستان نمیدونستم این جلساتی که نیستم رو چطوری جبرانی بیام.
- واسه تو خوب شد ولی من تو خونه حوصلهام سر میره.
+برو خونه فامیلی کسی، البته خب گفتن تجمع نکنید.
- نه دیگه میمونم خونه.
+ باشه عزیزم پس من برم دیگه. ایشالا بعد قرنطینه میبینمت.
[همدیگه رو بغل کردن و خدانگهدار]
و این مکالمه عین واقعیت بود. پارادوکس خودِ ماییم.