ماه آبی من

انسانِ آزادِ در بند

جمعه, ۵ شهریور ۱۴۰۰، ۱۲:۰۴ ب.ظ

صبح تا شب و شب تا صبح نشستم توی این اتاق و به تو فکر می‌کنم؛ به تویی که بودن من رو یادت رفته.

نه اینکه کار دیگه‌ای برای انجام دادن نداشته باشما، نه؛ فکر تو رهام نمی‌کنه. آخه فکر کردن بهت، درست به همون اندازه‌ای که باعث رنجشم می‌شه، بهم حیات هم می‌بخشه؛ همون قدری که بهم اضطراب می‌ده، آرومم هم می‌کنه؛ همون قدری که باعث جاری شدن اشکم می‌شه، دلیل باز شدن لب‌هام به لبخند هم می‌شه.

نه اینکه منتی سرت باشه‌‌ها، نه؛ انتخاب خودم این بوده. البته شاید کنترل کردن یه چیزهایی از اراده‌ی من خارج شده باشه...مثل دوست داشتنت!

می‌گن انسان یه موجود مختاره؛ یعنی خودش اختیار داره و می‌تونه انتخاب کنه و تصمیم بگیره. ولی می‌دونی چیه؟ من بهت می‌گم که دوست داشتنت دیگه از اراده من خارج شده؛ دیگه دست من نیست.

تا حالا شده به یه چیزی مدت خیلی طولانی‌ای خیره بشی و بعد از اون هر جا رو نگاه کنی سایه‌شو ببینی؟

من سایه‌‌ی تو رو همه جا می‌بینم.

می‌بینم که از در میای داخل، خندیدنت رو می‌بینم، برق چشم‌هات رو می‌بینم؛ ولی خب....اینکه دوستم نداری رو هم می‌بینم.

 

موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۰/۰۶/۰۵
Blue Moon

نظرات  (۲)

۲۹ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۱۵ دچارِ فیش‌نگار

تیتر قشنگ بود: انسان آزاد دربند

پاسخ:
ممنون

ک من با این حجم احساس ضد و نقیض دق میکنم🙃🖤

پاسخ:
درست می‌گی. آدم ترک برمی‌داره :)

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">