پولاروید
نمیدونم چرا بعضی وقتا، آدمها محبتها و علاقهای که بهشون داری رو نمیبینن و به جای اون، جذب آدمهای دورویی میشن که اطرافشون رو گرفتن. متأسفانه من از این بابت خیلی جاها بهم آسیب وارد شده، و قلبم شکسته.
الان یک سری از آدمهای زندگیم تثبیت شدن و از این بابت خیلی خوشحالم؛ اینها همونایی بودن که خلوص و صداقت براشون مهمتر بود و ارزشها رو درک کردن.
ولی همچنان زندگیم پر از کساییه که جایگاهشون متزلزله. نمیگم اگه تو زندگیم نباشن چیز خاصی رو از دست میدن، ولی خب حداقل آدمی که به هیچ عنوان اهل دغل و کلک نیست رو از دست میدن. این شاید تنها چیزی باشه که به طور صد در صد در مورد خودم مطمئنم.
توی دانشگاه الان با کسایی دوستم که یکیشون گاهی طوری با من رفتار میکنه که انگار حضور ندارم؛ و این ناراحتم میکنه.
چند روز پیش هم یه دعوا و ناراحتیای در همین مورد بینمون پیش اومد. ولی دفعهی بعد که همدیگه رو دیدیم هیچ کدوممون به روی خودمون نیاوردیم. اما فکر نمیکنم چیزی عوض شده باشه.
این مدت آدمهای دیگری هم بودن که علیرغم توجه و علاقه و محبت قلبیای که بهشون داشتم، ازم دور شدن. و بدیش اینه که حتی نمیدونم چرا.
بگذریم.
حالم خیلی خوبه، خیلی زیاد. برادرم داره پدر میشه. و من هر وقت به اون بچه فکر میکنم چشمهام از شوق پر از اشک میشه. هنوز به دنیا نیومده و من به حد زیادی بهش عشق دارم. شبها قبل خواب بهش فکر میکنم و دلم قنج میره. طوری که به سختی میتونم برای بغل گرفتن و بوسیدنش صبر کنم. البته چارهای جز صبر ندارم.
امیدوارم همه چیز به خیر بگذره و سالم و سلامت به دنیا بیاد.
فکر میکنم برای این پست کافی باشه. ادامه صحبتهام رو بعداً در پست دیگری مینویسم.
سلام عزیزم خوبی؟:)
میدونم تمام جریانایی که گفتی ناراحت کنندس و منم روزی همه اینایی که گفتی رو تجربه کردم و حتی الانم تجربه میکنم ولی تهش خودمو با یه جمله خلاص میکنم که خلایق هر چه لایق:)
آخیییی:))
امیدوارم نی نی تون به سلامتی به دنیا بیاد عمه خانوم:)