ماه آبی من

-چی بدتر از بیست سالگیه؟

+بیست و یک سالگی!

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ آبان ۹۹ ، ۱۲:۲۴
Blue Moon

هر جا که لرز بر تن نحیفش می‌نشست، دستانش را به آغوش می‌کشید و با گرمای عشقی که از جانش تراوش می‌کرد، تار و پودش را از سرما می‌زدود و چیزی به سلول‌هایش تزریق می‌کرد؛ به سان آرامش، امنیت و عشق.

سوز سردی از برف‌ها برخاست و کوران شد.

به چشم بر هم زدنی دستان یخ‌زده خویش را بی هیچ مأمن و پناهی یافت. آتش گرفت. اشک ریخت. زجه زد.

اما نه، این برایش کافی نبود. حنجره‌اش از فریادی که کشید سوخت. با مشت‌های کوچکش به جان برف‌های کوفته افتاد. آنقدر که تن اندوهگین و روح زخمی‌اش بر زمین افتادند. گویی برف‌ها حالش را فهمیده بودند که تنها بی‌صدا ضرباتش را مزه مزه می‌کردند و دَم بر نمی‌آوردند. اما حتی آن‌ها هم قادر نبودند تسلی‌ بخش شعله‌ای که بر دلش افتاده بود و آرام آرام از درون ذوبش می‌کرد باشند. و آنجا بود که مرگش، آهسته، آغاز شد.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۱۳ مهر ۹۹ ، ۱۶:۱۰
Blue Moon

پاییز قشنگم سلام، کلام در ستایش زیباییت قاصر است. تا کنون بیش از میلیون‌ها نفر از رنگ‌های آتشین و بکرت گفته‌اند و با این حال هنوز دفتر این شرح‌ها به انتها نرسیده و گمان نمی‌کنم که هرگز برسد. با فکر به روزهای ابری و شب‌های بارانیت، هودی‌های جذاب و بارش برگ‌هایت قند در دل هرکسی آبنبات می‌شود و دلش به تالاپ و تولوپ می‌افتد. نمی‌دانم چگونه از روز‌های پرخاطره‌ای که سالیان زندگی‌ام را ساخته‌اند بنویسم اما این را بدان که با تو همیشه عنصری را در وجودم و کنارم داشته‌ام و این را مدیون تو هستم. عنصری که در نهایت موجب گشادی رگ‌هایم و جوشش خون در آنها می‌شود. عنصری که گاهی اشک را از چشمانم جاری و مرا به فین فین می‌اندازد. آری، به راستی که حقیقت دارد؛ پادشاه حساسیت‌ها، پاییز!

:d

می‌خواستم طولانی‌تر بنویسم که قشنگ وقتی تو حس رفتین ضدحال بشه بعد با خودم گفتم نه ولش کن، گناه دارین. اون سری خیلی اذیتتون کردم بسه دیگه😅

۷ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۳۱ شهریور ۹۹ ، ۱۸:۴۵
Blue Moon

دردها هیچوقت بی‌رنگ نمی‌شوند، فقط کم‌رنگ می‌شوند و گاهی هم پررنگ!

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۹ ، ۱۷:۵۹
Blue Moon

هر چه می‌گذشت به عادی بودن خود بیشتر پی می‌برد و این باعث خاص‌تر شدنش می‌شد.

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۴ شهریور ۹۹ ، ۲۲:۵۰
Blue Moon

و به بدترین شکل ممکن عذابت می‌دهند. به تو آسیب می‌زنند و تو را به تکه های کوچکی می‌شکنند و هرگز، هرگز زمان کافی برای احیا را به تو ارزانی نمی‌دارند و هر بار، درست لحظه‌ی قبل از بهبود یافتن، ماشه می‌فشارند، در حالی که مغزت را نشانه گرفته‌اند. نخواهی مُرد، با این حال، علی‌رغم تجربه نکردن خروج روح از تن مچاله‌ات، تمام درد و رنج‌هایش را چشیده‌ای. زنده خواهی ماند اما جوشش شربت مرگ را در وریدت حس خواهی کرد که چگونه نفرت و عذاب را به قلبت وارد می‌کند.

 

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۹۹ ، ۲۳:۵۸
Blue Moon

خب بریم که تعریف کنم از جدید‌ترین گندزدنم. نیل خیلی آدم حساسیه، درست به همون مقداری که من هستم. تولدش بیست و سوم خرداد بود و من از اول خرداد مدام تو فکر این بودم که چطور تولدش رو تبریک بگم یا چطور کادو به دستش برسونم. حتی به اونجایی رسیدم که هدیه رو انتخاب هم کرده بودم و می‌خواستم با پست براش بفرستم. یه متن بلندبالای حرف دلی هم براش نوشتم تا بهش بگم که چقدر برام عزیزه. کادو فرستادنم بنا بر دلایلی که مایل نیستم بگم کنسل شد. از اونجایی که هم‌چنان قرنطینه هستم و شمار روز و شبام رو از دست دادم و شبا تا دیر وقت هم بیدارم و به جاش صبحا می‌خوابم، یه روز بیدار که شدم دیدم نیل استاتوس‌های تولدش رو گذاشته! اونجا بود که قاطی کردم و بدون گفتن یه تبریک خشک و خالی گوشی رو خاموش کردم و به روز مزخرفم ادامه دادم. از اینکه انقدر بد خورده بود تو ذوقم حسابی حرصم گرفته بود. از اون بدتر اینکه مدام با خودم می‌گفتم خاک تو سرت بلو حداقل می‌تونستی بهش یه زنگ بزنی. ولی من به معنای واقعی کلمه هییییچ کاری نکردم. هیچِ هیچ! و تا امروز با هم کلمه‌ای حرف نزدیم. امروز نیل خودش پیام داد و پرسید که آیا حالم بهتر شده یا نه. اول یه مقدار محتاطانه باهاش حرف زدم ولی بعد زدم به سیم آخر و بهش گفتم که دلم نمی‌خواسته تولدش رو اونجور تبریک بگم. با اینکه فکر می‌کردم الان حسابی از دستم دلخوره، خندید و گفت : «خودم می‌دونستم اینطوری تبریک نمی‌گی!»

 نمی‌تونم بهتون بگم که چقدر جا خوردم. ویس داد و گفت از اونجایی که خودش استاتوس گذاشته، مطمئن بوده که من بهش تبریک نمی‌گم چون منو می‌شناسه و می‌دونه حس بدی می‌گیرم از اینکه بعد از دیدن استاتوسش تبریک بگم. 

راستش رو بخوام بهتون بگم واقعاااااا سیم‌پیچی‌های مخم اتصالی کرد و سوخت! انقدر که دقیق من رو شناخته بود! واقعا پیشش شرمنده شدم. نه تنها برای تبریک نگفتنم بلکه به خاطر اینکه آخرش اون بود که پیام داد و منی که حتی نمی‌دونستم بابت چی عصبانی هستم رو از خود درگیری نجات داد.

و مزخرف‌تر اینکه در این مدت همه‌ش با خودم حق به جانب فکر می‌کردم و می‌گفتم که من براش مهم نیستم و اون وقتی دید که من بهش پیام ندادم، باید بهم پیام می‌داد! واقعا متوجهم که گاهی چقدر بی‌منطق و رو مخ فکر می‌کنم!

:))))

۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۶ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۱
Blue Moon

یعنی شما ببین یه استادی که دکترا گرفته، این همه درس خونده، تحصیل کرده، در جامعه حضور داشته، ببین به چه حد از خفت و ذلت باید رسیده باشه که دلش بخواد به جای دعای خیر صدها دانشجو، والدین دانشجوها، دوستان دانشجوها، فک و فامیل‌های ایشان، فوش و نفرین هاشونو به جون بخره و توی گروه بنویسه:« دوشنبه راس ساعت سه ظهر امتحان پایان ترم به صورت ویدیو کال گرفته خواهد شد.»

 

 

-می‌دونم که واژه‌ی فوش اشتباهه و فحش درسته، ولی از اون‌جایی که غلظت فحش خیلی زیاده و ما هم آدمای مودبی هستیم، می‌نویسم فوش!:)))

 

۹ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۹ ، ۲۱:۳۶
Blue Moon

‏آدمایی که دیگه نیستن رو کامل حذف نکنید. اونا رو با تموم خاطراتشون توی آرشیو نگه دارید برای روزایی که مرز دلتنگی قلبتون به حد انفجار برسه. اون روز میتونید خاطره هارو از قعر آرشیو خاک گرفته ذهنتون بکشید بیرون و با خیال راحت، یه دل سیر مرورشون کنید.

 

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ خرداد ۹۹ ، ۱۶:۲۵
Blue Moon

امروز می‌خوایم بریم سراغ یه دسته از اینستاگرامرهای محترم که بهشون گیر بدیم. این گونه‌ی نادر و عجیب، همونایی هستن که اگه تولدشون باشه از سه روز قبل شروع می‌کنن به روز و ساعت و ثانیه‌شماری و حتی در برخی موارد دیده شده که ریمایندر(reminder) هم کوک کردن که یه وقت سهواً یادشون نره! این دسته از عزیزان دوستانی دارن که تبریک گفتنشون با استوریه. بنابراین حیفه اگه ماه نبینیم دوستِ دوستمون چه استوری قشنگی گذاشته. دوستمون که از این امر مهم با خبره، در حقِ جانِ ناقابلمون لطف می‌کنه، منت می‌ذاره و استوری اون عزیز رو استوری می‌کنه. حالا بیاید تصور کنید که اتفاقا اون دوستِ دوستمون، دوستِ ما هم هست. هم استوریِ اصلی رو دیدید، هم استوریِ استوری رو و هم چیز دیگری به نام استوریِ استوریِ استوری! اگه می‌پرسید این یکی چیه دیگه؟چی می‌گی بلو؟؟؟ باید خدمتتون عرض کنم این جواب دوستِ دوستمون به جواب دوستمون به دوستِ دوستمونه:/

پس دوست من دوست داره با دوست من که دوست داره با دوست من دوست بشه دوست دوست؟:///

چی داشتم می‌گفتم؟... آها!

 دیگه وارد این فضا نمی‌شم که شماره هاشونم داشته باشیم و همین استوری تو استوری رو در قالب استاتوس واتس‌اپشون هم ببینیم.

 

 

در ضمن خودم می‌دونم دارید زیر لب می‌گید خدا «شفاش بده».قرنطینه فشار آورده.

تا غرغرهای بعدی خدانگهدار.

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۹ ، ۱۲:۳۵
Blue Moon